سلام
من سه ساله ازدواج كردم با جاريم زياد مشكل نداشتم اما تازگيا هي تيكه مي اندازه و متوجه شدم خيلي با من رقابت مي كنه اينكه خيلي سعي ميكنه مثل من شه و زور ميزنه خيلي خوبه واسم اما تيكه انداختن هاشو نمي تونم تحمل كنم غير مستقيم تيكه مي اندازه
مثلا يه كارش اين بود كه عكس سالگرد ازدواج ما رو ديده بود رفته به همكارم گفته صبر كن يه مهموني ميگيرم فلان رستوران و بهشون نشون ميدم مهموني يعني چي (اينم بگم همكار هستيم)
يا مثلا روز تاسوعا نذري دارند خانواده همسرم و هميشه مادر پدر و عمم رو دعوت مي كنن اما خانواده اونو دعوت نميكنن چون ميدونن نميان و الكي كلاس ميذارن
پارسال هم همينطور بود اما امسال جلو جمع گفت فاميلاي ما نميان بخورن يا فلاني ميگه غذا بده واسه مادر زنم الم بلم
به حساب خودش خيلي باكلاسن درصورتيكه نيستن اختلاف سني منو جاريم هجده ساله اون از من بزرگتره 43 سالشه اما با من رقابت مي كنه
اصلا حوصلش رو ندارم از لباس پوشيدن من تقليد مي كنه هر چي ديگه اعصابم رو بهم ريخته تصميم گرفتم اينسري جوابش رو بدم بگم منظورت منم چرا ناراحتي مشكلت چيه مگه من باتو كار دارم